از میان تمام کوچه باغ های ذهن عبور می کردم.نگاه ها همه بر آسمان و سخن ها همه از آسمان:
((کوچه باغ آرزوها ،سرزمین آبادان همه خواستن ها.
آری! من از آنجایم،من در آنجا بودم،احساس می کنم،به یاد دارم.
خاطره اش ، خاطراتش در بستر احلامم،در نهفت پرده های دلم، در سایه روشن های رویاهایم،در موج های اسرار آمیز تأمل هایم هنوز بیدار است، هنوز گاه به گاه که به خود باز می گردم،به خویشتن راستینم رو می کنم سر برمیدارند و مرا از شوق ،از درد و عشق سرشار می کنند،بی قرار می کنند.
می گدازم.))