کوچه باغ های ذهن

بهار همواره در رسیدن و دل مدام در فهمیدن!

کوچه باغ های ذهن

بهار همواره در رسیدن و دل مدام در فهمیدن!

روزگاری شاعری از بر بودم...

الان که دارم می نویسم یکی از آهنگای فرهاد بعد از داریوش داره می خونه و من دلتنگم و حوصله خوندن حفاظت رو ندارم .داشتم به جای فکر کردن به این ابر 3واحدی ( حفاظت سیستم های قدرت ) به گذشتم فکر می کردم  و دل خوشیای ساده ی خودم .

خودم و به در دیوار زدم تا این وبلاگ نشه یه مشت خاطره خصوصی .گفتم به این و اون چه !؟ بذار بیان یه چیزی بخونن و برن .اصلاً صد سال همونم نخونن . اما دست خودم نیست .یه غمی تو دلمه . یه غمی از گذشته .می دونم نا شکریه! آخه الان صد برابر، زندگیم ماه تر شده !

اما دوست عزیزم تو چقدر حیوونکی هستی که نمی فهمی آنچه از فهم من گذشته و به مرز درک کردنم رسیده! .وای به حال کسی که سنسورهای دلش از مغزش قوی تر باشه و به قولی دلش باهوش تر باشه . به همین راحتی اینا رو می نویسم به این امید که یه روز پاک می کنم .قطعاً ! پاک می کنم .بذار یه روح خویشاوند ببینه ...اگه هم ندید دیگه دست من نیست ... من آنچه از دستم بر می اومد رو براش انجام دادم.

 

توبه من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم.

باغبان از پی من تند دوید ، سیب را دست تو دید .

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک.

غضب آلوده به من کرد نگاه ....و تو رفتی !

و هنوز سالهاست که در گوش من ، آرام آرام ، خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم ،

و من اندیشه کنان غرق این پندار که:

(( چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت!؟))

 

  • بر هرچی برداشت احساسات گونه از این متن نقداً خط بکش!
  • نادرستی های شعر هم ببخش! بذار به حساب ( تصرف و تلخیص)

نظرات 4 + ارسال نظر
الناز پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:04 ق.ظ http://setare-ye-shab.blogsky.com/

سلام بنا بر پی نوشته ت کاری جز سکوت نمیشه کرد پس سکوت!
موفق باشی

الناز جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ق.ظ http://setare-ye-shab.blogsky.com/

سلام خانومی
مرسی از لطفت ببششخید که من لینک دانی ام را بسته ام!
ولی سر میزنیم بهتان مرتب !
عنوان بلاگم ساده بگمه ولی خیلی با تیتری که زدی بهم خوش گذشت......
خیلی خیلی خیلی مرسیییییییی

من جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ق.ظ http://man7.blogsky.com

سلام
----------------------------------------
فقط یه رباعی........
هر چند که خشک چوب این جالیزم
از جای خودم درخت برمیخیزم
از زندگی مترسکی خسته شدم
دارم به خودم کلاغ می آویزم
------------------------------------------
طبعت بلند و همتت روز افزون.

منصوره شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:59 ب.ظ http://fasleno.blogsky.com

سلام خانومی..خوبی؟
خیلی قشنگ بود..
اصلا هرچی که بدو و هست زیر سر این سیبه!

همیشه شاد شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد