همیشه آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز گذشته از تمام هاویشام ها! برام زیبا بود و استلا برام زیبا تر.
بچه که بودم میرفتم سراغ این کتاب خاله ام و اون عکس پیپ رو که روی جلد کتاب بود چند بار بوس می کردم!!
بعداً هم که خالم بزرگتر شد و کتاب رو داد به من اون کتاب رو کردم دفتر خاطراتم و گه گداری که گذارم به انباری می افتاد می خوندمش و باز هم می نوشتم...یه جمعه ی آخر سال هم بود که شبکه چهار فیلمشو داد و من اون موقع راهنمایی بودم.
هر بار که یه جوری به آرزوهای بزرگ دست پیدا میکنم میرم تو کوچه باغ روز هام!
و نمی دونم این واسه عشقم به عکس پیپه یا زمان ملکه ویکتوریا و دیکنز یا استلا ...یا گوشه ی انباری و پنج شنبه ی آخر سال!
و اگر روزی زندانی فراری از تو یه سوهان بخواد و تکه ای غذا ! آیا باز هم ...یاد روزها خواهم افتاد!
آرزوی بزرگیست استلای زیبای من! از صندلی خانم هاویشام برخیز تا هنوز پیراهنت آتش نگرفته!
زمان ملکه ویکتوریا سالهاست رفته ! و دیکنزی هم نیست...
آن کتاب را گم کرده ای ! زمان نوشتن در گوشه ی انباری هم تمام شده....
استلا با من بیا !
آرزو های بزرگت با من!!
آخییی..آره منم خیلی دوستش دارم..از زمان کارتونه...ولی ما واقعا نسل با کلاسی بودیم..کارتونامونم کلاسیکک بودن!! یادش بخیر.....یاد همه خاطره ها و بچگیمون..خوبیا و بدیاش..